مانند هر چیزی که در پیش است، ما نمی توانیم توسعه قیمت سهام را پیش بینی کنیم. در طول سال ها، هنگام سرمایه گذاری در سهام مجبور شدم بسیاری از این واقعیت ها را بپذیرم. اکنون، من از سفر سپاسگزارم. حتی اگر این واقعیتها ظاهرا بدیهی و منطقی باشند، بسیاری از سرمایهگذاران آنها را نادیده میگیرند، که میتواند بر انباشت ثروت آنها تأثیر منفی بگذارد. به همین دلیل است که من سعی می کنم تا حد امکان تصمیمات سرمایه گذاری خود را بر اساس این واقعیت ها قرار دهم. در مجموع، من ده نکته کلیدی اساسی دارم که آنها را بدیهی می دانم و دنبال می کنم.
واقعیت شماره 1: رشد کسب و کار اساسی شرکت رشد قیمت سهام را تضمین نمی کند
من می خواهم با یک واقعیت بدیهی شروع کنم. با این وجود، بسیاری از سرمایه گذاران آن را درک نمی کنند یا ناخودآگاه نادیده می گیرند. بسیاری از سرمایه گذاران شرکت ها را تنها به این دلیل می خرند که در حال رشد هستند و آینده امیدوار کننده ای دارند. این منطقی است زیرا همه ما می خواهیم صاحب شرکت هایی باشیم که بزرگتر می شوند. متأسفانه، جنبه رشد تنها یک ستون است که سرمایه گذاری موفق روی آن قرار دارد. زیرا در حالی که یک شرکت می تواند رشد کند و رشد کند، این لزوماً با افزایش قیمت سهام همراه نیست. نمونه های بی پایانی از این وجود دارد.
در حالی که من بارها در مورد مایکروسافت از سال 2000 تا 2015 صحبت کرده ام، می خواهم به شرکت های دیگری نگاه کنم که مجبور بودند چنین دره ها یا دوره های خشکی را پشت سر بگذارند. سیسکو چنین شرکتی است. آیا می دانید قیمت سهم هنوز به قیمت 2000 نرسیده است! پس از تقریباً یک ربع قرن، هنوز 35 درصد با این اوج تاریخی (آوریل 2021) فاصله دارد. و حدس بزنید چه؟در آن زمان، فروش به مراتب بیش از دو برابر شده است. سود حتی هفت برابر شده است.
خوانندگان اکنون اعتراض خواهند کرد که حباب فناوری در سال 2000 یک رویداد تاریخی بود و به این سرعت تکرار نخواهد شد. اما دو نکته در این مورد وجود دارد. برای یک چیز، وقتی به کل بازار نگاه می کنید، ما با 2000 مضرب فاصله زیادی نداریم.
اگر بخواهید، میتوانیم کاملاً از حباب فناوری خارج شویم و همچنان همان واقعیت را ببینیم. به عنوان مثال، در حال حاضر شاهد این هستیم که رشد کسب و کار اساسی در عملکرد قیمت سهام منعکس نمی شود. بازار فعلی چین نمونه خوبی است. در آنجا، ما در برخی موارد شاهد رشد بسیاری از شرکتها در سطوح پایین تاریخی هستیم. Hengan International، Procter & Gamble از چین، چنین نمونه ای است. علیرغم سالها رشد عملیاتی و چشماندازهای خوب، سهام در سرزمینی مطلق قرار دارد:
محاسبه ارزش منصفانه Hengan International، منبع: www. DividendStocks. Cash
نمونه های بسیار بیشتری وجود دارد (به عنوان مثال، China Mobile یا Nikkei 225 ژاپن از 1990-2020)، اما من آنها را در اینجا می گذارم. در حالی که ممکن است دلایلی برای مدلهای ارزیابی متفاوت برای بخشهای خاص یا مناطق خاص، ادعاهای تقلب از سوی فروشندگان کوتاهمدت و غیره وجود داشته باشد، واضح است که از نظر تاریخی هیچ اطمینانی وجود ندارد که قیمت سهام و عملکرد عملیاتی شرکت به طور موازی توسعه یابد. این یک واقعیت است.
واقعیت شماره 2: قیمت سهام یک شرکت منعکس کننده ارزش (آینده) تجارت اساسی است
واقعیت دوم این است که قیمت سهام منعکس کننده ارزش کسب و کار اساسی است. این لزوماً واضح نیست، زیرا هیچ مدرک تأیید کننده ای وجود ندارد. همچنین در سایر کلاسهای دارایی میبینیم که ارزش میتواند کاملاً مستقل از، به عنوان مثال، مواد اساسی باشد.
هنر نمونه ای عالی از این موضوع است. قیمت هنر به پذیرش و قدردانی از گیرندگان آن گره خورده است. اما بر خلاف آثار هنری، سهام در سرنوشت شرکت سهیم هستند. از سوی دیگر هنر در سرنوشت هنرمند شریک نیست. وقتی یک شرکت فوت می کند، عملکرد سهام از بین می رود. یک اثر هنری پس از مرگ نقاش زنده می ماند. علاوه بر این، سهام منحصر به فرد نیستند. آنها تحت کنترل خودسرانه شرکت هستند و حتی می توانند با انتشار سهام جدید دو یا سه برابر شوند.
البته هنوز برای سهام می توان گفت که قیمت سهم منعکس کننده نقطه شیرینی است که عرضه و تقاضا با هم تلاقی می کنند. اما این رویکرد باعث میشود که سهام صرفاً محصولی از خودشان باشد، که اینطور نیست. سهام بیش از این است زیرا آنها حقوق و تعهداتی را نشان می دهند که برای همیشه با شرکت و بهره وری آن مرتبط است. آنها فقط یک تکه کاغذ یا موقعیتی در یک نمونه کار نیستند. سهام شرکت است. و رفاه (آینده) شرکت سوخت قیمت سهام است. به همین دلیل است که قیمت یک سهم همیشه نشان دهنده ارزش شرکت است.
«قیمت چیزی است که می پردازید. ارزش، چیزی است که به دست می آورید"؛این چیزی است که بسیاری از سرمایه گذاران در مراحل ترس، اما در مراحل طمع فراموش می کنند
این بدان معنی است که ما همیشه باید هنگام خرید سهام ، به ارزش شرکت توجه داشته باشیم. به عبارت دیگر: ما همیشه باید قیمت سهم را با ارزش شرکت مرتبط کنیم. اگر این کار را نکنیم ، پیوند نزدیک بین سهم و شرکت را شل می کنیم. با شکستن این لینک ، ما به معنای واقعی کلمه عاری از پرندگان هستیم و می توانیم هر چیزی را به قیمت سهم تفسیر کنیم. اینجاست که قیاس لغزش شرط بندی من به بازی می رسد ، که من در جای دیگر توضیح داده ام. در اینجا ، سرمایه گذاران سهام را خریداری می کنند زیرا فرض می کنند قیمت سهم همچنان رو به افزایش خواهد بود.
برای من ، که می خواهد صاحب شرکت ها شود و بنابراین می خواهد برای پول خود ماده ای دریافت کند و نه فقط یک کوپن که ممکن است ارزش آن را افزایش دهد ، این توجه جدید بود. از این نظر ، چشم انداز تغییر کرده است. سهم دیگر اثبات مالکیت یک شرکت نیست بلکه نوعی از شرط بندی شرط بندی است که با آن می توان شرط بندی کرد که قیمت سهم افزایش می یابد. با این تغییر در دیدگاه ، تمرکز از سرمایه گذاری به حدس و گمان به میزان قابل توجهی تغییر کرده است.
در پاراگرافهای بعدی ، پیامدهای اساسی پذیرش واقعیت شماره 2 را بررسی خواهیم کرد.
واقعیت شماره 3: هرگونه افزایش بیشتر در قیمت سهم بدون رشد معادل تجارت اساسی شرکت ، پتانسیل صعودی آینده را کاهش می دهد
ما در بالا دیدیم که قیمت یک سهم و ارزش شرکت مرتبط است. در اینجا ، این شرکت یک بخش واقعی و در نتیجه غالب است ، در حالی که قیمت سهم فقط تصویری پراکنده از شرکت را ارائه می دهد ، مانند سایه های روی دیوار در تمثیل غار افلاطون.
این تحریفات باعث می شود قیمت سهم و ارزش شرکت همیشه با یکدیگر تعادل نداشته باشد. ما سپس صحبت می کنیم ، و این چیز جدیدی نیست ، از ارزش گذاری یا ارزش افزوده یک سهم. بنابراین با در نظر گرفتن پیوند توصیف شده بین سهم و شرکت به عنوان فرض ما ، می توان نتیجه گرفت که قیمت سهم نمی تواند بی نهایت بیشتر از ارزش شرکت یا ارزش تجارت اساسی افزایش یابد. به یاد داشته باشید ، تجارت اصلی سوخت قیمت سهم است.
بنابراین ، هرگونه افزایش بیشتر در قیمت سهم ، در صورت عدم رشد متناظر در تجارت اساسی شرکت ، پتانسیل صعودی یک سهام خاص را کاهش می دهد.
واقعیت شماره 4: هرگونه افزایش بیشتر در قیمت سهم بدون رشد معادل تجارت اساسی شرکت باعث افزایش ریسک شما می شود
اگر این واقعیت سوم را درک کنیم ، واقعیت شماره 4 هیچ مشکلی دیگر ایجاد نمی کند. واقعیت شماره 4 فقط طرف دیگر واقعیت شماره 3 است. این ساده است: هر چیزی که پرواز کند بالاتر از سوخت در نهایت به پایین خواهد آمد.
بیایید فرض کنیم که قیمت سهم 100 درصد افزایش می یابد ، در حالی که ارزش یک شرکت تنها 20 درصد افزایش می یابد. ما می دانیم که پیوند بین سهم و شرکت انعطاف پذیر است. این انعطاف پذیری بدان معنی است که چنین اختلافاتی در توسعه امکان پذیر است. به یاد داشته باشید ، ما در یک دنیای کامل زندگی نمی کنیم بلکه در یک غار زندگی می کنیم و باید با انواع خطا و تحریف زندگی کنیم. با هر نتیجه بیشتر قیمت سهم ، این خطر افزایش می یابد که قیمت سهم به نسبت اصلی (یا حتی بیشتر) بازگردد. این مانند یک باند لاستیکی است که ما آن را کشیده ایم.
حدس هر کسی تا چه حد می تواند باند لاستیکی را قبل از اینکه به عقب برگردد ، کشیده باشد. بسیاری از شرکت کنندگان در بازار قیمت سهام و پیوند آن را با شرکت در رابطه با سایر کلاس های دارایی و عملکرد آنها قرار می دهند. مشکل اینجاست که ما پیوند مهم را شل می کنیم. این به طور طبیعی خطر تحریف و خطاها را افزایش می دهد. ما شروع به جستجوی دلایل و علیت می کنیم ، اما نمی دانیم که آیا آنها 1. علّی هستند ، و در این صورت 2. در آینده نیز علی خواهد بود.
بر این اساس ، ما خطر لاول کردن خودمان را به واقعیتی که نمی دانیم و چه مدت طول می کشد ، تحقق می بخشیم. کاملاً از نظر فزاینده ، می توانیم از خود بپرسیم: اگر اوراق قرضه دولتی گرانتر شود یا نرخ بهره در حال افزایش باشد ، تجارت اساسی یک مراقبت از شرکت سودآور چیست؟ممکن است توضیحاتی وجود داشته باشد و پل هایی که برخی از تحلیلگران در حال عبور هستند. اما این پل ها می توانند یخ نازک شوند. ما شروع به چرخش یک داستان در اطراف پیوند شل کننده بین قیمت سهم و تجارت اساسی می کنیم. و ما شروع به بستگی به بازار با اعتقاد به آن داستان می کنیم.
با چنین داستانی ، عدم قطعیت ها در حال افزایش است ، خطرات در حال رشد است و ما در آنچه اعتقاد داریم و فکر می کنیم می دانیم نامشخص هستیم. ما در واقعیت شماره 9 خواهیم دید که فقط یک تصمیم منطقی در اینجا وجود دارد. با این حال ، به طور متناقض ، بسیاری از سرمایه گذاران کاملاً متفاوت از آنچه انتظار می رود با توجه به این شرایط عمل کنند. بعداً بیشتر در مورد آن
واقعیت شماره 5: هر عملیاتی با یک کارآموزی منعکس و جبران می شود
واقعیت غم انگیز شماره 5 این است که همه سرمایه گذاران از بازار وسیع تر عمل نمی کنند. یک کم کاری همیشه با عملکرد برتر مطابقت دارد. هر دو منجر به بازده متوسط بازار می شوند. بنابراین اگر ما فقط در بازار وسیع سرمایه گذاری نمی کنیم ، باید خطر کم کاری را بدانیم. ما باید از آن آگاه باشیم. و ما باید از خود بپرسیم که آیا ما مایل هستیم و چرا مشتاق این خطر هستیم. آیا به این دلیل است که ما با اطمینان فرض می کنیم که باهوش تر از بازار هستیم؟
سرمایه گذاران در تلاشند تا آقای بازار را هوشمند کنند ، منبع: تصویری دوست داشتنی ، که من در اینجا پیدا کردم
بله ، شما می توانید سعی کنید بازار را فریب دهید ، و در واقع همیشه فرصتی برای کسب درآمد در بورس سهام حتی در مواقع بحران و رکود اقتصادی وجود دارد. اما آیا این احتمال وجود دارد که شما یکی از کسانی باشید که از آن بهتر است؟مشکل این است که خطر کمبود کمبود تا حدودی از آن استفاده می شود زیرا ما نمی دانیم که کسی از چه راهی کم کار خواهد کرد. بیایید تصور کنیم بازار سهام فقط از ده سهام تشکیل شده است. اگر نه سهام به بازده 10 درصد برسند و یک سهام فقط عملکردی را انجام داده است-10 درصد ، بازده متوسط هر سهام در یک دید در سطح بازار هنوز 8 درصد است. کسی نمی خواهد کسی باشد که سرمایه گذار را انتخاب کرده/از 10 درصد ، درست است؟
حال اگر می گویید این یک سرمایه گذار یک تازه کار با او در دست است ، به مثال زیر نگاه کنید: ما دوباره ده سهام داریم. در طی یک تصادف بزرگ به دنبال سالها حرکت جانبی ، نه سهام به عملکرد 5 درصد دست یافتند. با این حال ، سهام دیگری به دلیل شرایط مشخص در مدت مشابه منفجر شد. این سهام 80 درصد بازده کسب کرد. در اینجا ، میانگین بازده هر سهام در نمای گسترده بازار 3،5 درصد است. این هنوز اشکالی ندارد زیرا ما پول خود را از دست ندادیم (به استثنای تورم و غیره). بنابراین نه از ده نفر به طور گسترده ای تحت عمل قرار گرفته اند. تصور کنید اگر ما فقط در این بازنده ها سرمایه گذاری کرده بودیم؟
این سناریو بعید نیست زیرا فقط اقلیت سهام مسئولیت بیشتر سود را بر عهده دارد ، این همان چیزی است که استاد امور مالی ایالات متحده هندریک بسمبیندر با مطالعه خود نشان داده است: "آیا سهام از صورتحساب خزانه داری بهتر است؟"
در حالی که کل بازار سهام ایالات متحده در طولانی مدت از قبض های خزانه داری بهتر عمل کرده است ، بیشتر سهام مشترک فردی وجود ندارد. از نزدیک به 26000 سهام مشترک که در مرکز تحقیقات در مورد قیمت اوراق بهادار از سال 1926 تا 2016 ظاهر شده اند ، کمتر از نیمی از بازده خرید و نگهدارنده مادام العمر مثبت (شامل سود سهام سرمایه گذاری مجدد) و تنها 42. 6 ٪ دارای یک عمر خرید هستندبازگشت نگهدارنده بیش از لایحه خزانه داری یک ماهه در همان بازه زمانی. عملکرد مثبت بازار کلی مربوط به بازده های زیادی است که توسط سهام نسبتاً کمی ایجاد می شود.
هنگامی که از نظر ایجاد ثروت دلار در طول عمر به سهامداران در کل بیان شد ، […] کمی بیش از چهار درصد از بنگاهها تمام سود خالص بورس سهام را تشکیل می دهند. نود و شش درصد دیگر شرکتهایی که سهام خود را صادر کرده اند به طور جمعی با لایحه خزانه داری یک ماهه باز می گردند.
بنابراین ، انتخاب کنندگان سهام خطر قابل توجهی از کمبود عملکرد دارند. این ما را مستقیماً به واقعیت شماره 8 می رساند. در آنجا ، ما بررسی خواهیم کرد که چقدر ویرانگر چنین عملکردی می تواند در کل بازده باشد. علاوه بر این ، خواهیم دید که ما می خواهیم از هر سناریویی به هر قیمتی اجتناب کنیم. اما قبل از رسیدن به آن ، بیایید به طور خلاصه به جنبه زیر نگاه کنیم.
واقعیت شماره 6: هر حزب سرانجام پایان خود را پیدا می کند و "این زمان متفاوت است" وجود ندارد
هر عملکرد برتر در مقطعی به پایان می رسد. ما نیز باید آن را بپذیریم. همچنین هرگز "اکنون همه چیز متفاوت است" وجود نخواهد داشت. چرا این است؟بیایید ببینیم که چگونه بازار اجازه می دهد تا در وهله اول از عملکرد خارج شود.
Outformance همیشه با یک استراتژی سرمایه گذاری برتر همراه است. بیایید نگاهی به گری بیندازیم. گری یک تحلیلگر است و الگوهای قبل از دیدن سایر سرمایه گذاران آنها را تشخیص می دهد. وی اذعان می کند که سهام شرکت A همیشه پس از اعلام شماره سالانه افزایش می یابد. مدیریت شرکت بسیار محافظه کار و به طور مداوم تحت پیش بینی ها است. به همین دلیل بازار هر سال از عملکرد عالی شگفت زده می شود. بنابراین گری هر سال قبل از انتشار چهره های سالانه ، سهام شرکت A را خریداری می کند. در بعضی مواقع ، سایر سرمایه گذاران این الگوی را تشخیص می دهند و همچنین قبل از انتشار سهام را خریداری می کنند. برای گری ، این پایان حزب است. او باید برای بازگشت سریع به جای دیگری نگاه کند.
و بنابراین ، هر استراتژی برتر در نهایت به پایان می رسد ، که اساساً با عملکرد خاص خود خورده می شود. هیچ فراری از آن وجود ندارد. اما مشکل این است که چنین مهمانی به ندرت بی سر و صدا به پایان می رسد. بیشتر اوقات ، با یک انفجار به پایان می رسد. و انفجار بلندتر است ، مهمانی طولانی تر و شدیدتر می رفت. برای پایان دادن به چنین طرفی ، لزوماً بسیار مهم نیست که شرکت ها عملکرد عملیاتی ضعیفی داشته باشند. بنابراین اینجاست که واقعیت شماره 1 بازی می شود.
در حالی که پایان هر طرف قطعی است ، هیچ کس نمی داند چه زمانی آن لحظه فرا می رسد. این چیزی است که آن را بسیار مشکل می کند. مهمانی عالی است. و همه در حاشیه ، هنگام تماشای رقص وحشی روی پارکت ، مشت های خود را در جیب خود می چسبانند.
واقعیت شماره 7: وقایع غیر قابل برگشت ثروت به احتمال زیاد منجر به کم کاری می شود
کم کاری چیزی وحشتناک نیست زیرا عدم دستیابی به بهترین بازده لزوماً اشتباه نیست. این فقط بهترین بازگشت نیست. با این حال ، به عنوان سرمایه گذاران خصوصی ، ما نمی خواهیم به هر قیمتی بهترین بازده را بدست آوریم. از آنجا که ما دارایی های خود را قبل از هر چیز مدیریت می کنیم ، هدف این است که آنها را حفظ کنیم. فقط در جایگاه دوم در مورد رشد ارزش آنها است.
از نظر من ، خسارات نهایی/برگشت ناپذیر قاتلان عملکرد واقعی و در نتیجه اشتباهات واقعی هستند. در مقاله دیگر ، مثال زیر را ارائه کردم:
حتی برای یک سرمایه گذار که به دلیل استراتژی خطرناک خود بازده بالاتری دارد ، چنین رویدادهایی به میزان قابل توجهی بر عملکرد کلی تأثیر می گذارد. به روش خوبی نیستما فرض می کنیم که سرمایه گذار پرخطر به بازده سالانه 10 درصد می رسد. همانطور که در مثال بالا ، سرمایه اولیه 10،000 دلار در یورو و سرمایه گذاری سالانه 4000 دلار در یورو بود. این سرمایه گذار با سه رویداد شدید از دست دادن 50 درصد از دارایی ها دو بار و 25 درصد ، پس از 50 سال بدتر از سرمایه گذار با بازده سالانه تنها 6 درصد بدتر شد.
تأثیر وقایع نابودی ثروت بر عملکرد کلی ما و اینکه چرا بازده بلند مدت تعیین کننده است
بنابراین ما باید سعی کنیم در دراز مدت از چنین وقایع نهایی نابود کننده ثروت جلوگیری کنیم. به دلیل این واقعیت و خطر در آن ، من و خوانندگان من از سرمایه گذاری های خود استفاده نمی کنیم. خرید سهام در حاشیه یک چربی بزرگ است.
بیل هوانگ ، مدیر صندوق پرچین نمونه بارز است. هوانگ با صندوق خود که به عنوان یک دفتر خانواده مبدل شد ، شرط بندی هایی را برای سهام مانند Viacom CBS و دیزنی و همچنین شرکت های چینی مانند Tencent و Baidu قرار داد. برای دستیابی به بازده فوق العاده بالا ، هوانگ از اهرم اعتباری قابل توجهی استفاده کرد. برای هر سهمی که هوانگ از طریق صندوق/دفتر خانواده خود Archegos برگزار شد ، بانک ها به وی 20 سهم اضافی قرض دادند. هوانگ پس از تماس حاشیه ای مجبور شد صندوق را ببندد و میلیاردها دلار خسارت به بانک ها وارد کرد. بنابراین اگر بتوانند در هر زمان به صفر برسند ، بالاترین بازده چه فایده ای دارد؟
واقعیت شماره 8: ما هیچ چیز نمی دانیم
اکنون به واقعیتی رسیده ایم که پتانسیل بی اعتبار کردن هر آنچه را که قبلاً گفته ام ، دارد. بله ، ما چیزی نمی دانیم جز اینکه می دانیم که هیچ چیز نمی دانیم. حال چگونه این با موارد فوق متناسب است؟
برای یک بار ، ما باید بین آنچه که اساساً فکر می کنیم در زندگی می دانیم و چه می دانیم هنگام سرمایه گذاری ، تمایز قائل شویم. اولین سوال فلسفی است. در اینجا می پرسیم: چه چیزی را می دانیم ، و آیا فکر می کنیم واقعی می دانیم؟مورد دوم سوال مدیریت ریسک مناسب است. من فقط در اینجا به سوال دوم مراجعه می کنم. در مورد سوال دوم ، ما باید آنچه را می بینیم یا حداقل آنچه را که فکر می کنیم برای دیدن آن را به عنوان اعطا می کنیم ، بگیریم. من علاقه ای به تصمیم گیری در مورد اینکه آیا آنچه را که ظاهراً می دانیم درست و صحیح است ، نیست ، یعنی اینکه آیا این واقعیت را به درستی منعکس می کند ، علاقه ندارم. این فقط دامنه سوال اول است.
من با فریاد زدن "ما هیچ چیز نمی دانیم" ، من فقط به آینده اشاره می کنم. آنچه ما نمی دانیم این است که چه چیزی پیش روی ماست. اما از آنجا که ما سرمایه گذاری می کنیم تا از افزایش قیمت سهام و سود سهام بهره مند شویم ، اقدامات ما به آینده انجام می شود. این یک پارادوکس است. ما می خواهیم از آینده سود ببریم. اما ما همچنین باید اعتراف کنیم که نمی دانیم آینده چگونه خواهد بود. مثل این است که به دیدار یک دوست بروید بدون اینکه بدانید مسیر منتخب حتی به درب خانه او پایان می یابد یا خیر.
تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که حال و درس های گذشته را به عنوان یک نقطه مرجع بگیریم. با این حال ، در اینجا ، ما باید بسیار مراقب باشیم که پایه و اساس را که در بالا ساخته ایم ، خراب نکنیم. تنها نگرانی من در اینجا کاهش خطر است. به همین دلیل من می خواهم قبل از بازگشت به واقعیت شماره 8 به چند نکته آخر بپردازم.
واقعیت شماره 9: معمولاً هرچه آسمان ناشناخته تر باشد ، با احتیاط بیشتر پرواز می کنیم
با توجه به واقعیت شماره 8 ، من گفتم که نمی دانم آینده چه مسیری را طی خواهد کرد. اما من این دلیلی را برای دفن سرم در ماسه نمی دانم. این مفید نخواهد بود. علاوه بر این ، من خوش بین هستم و فکر می کنم که همه چیز به نوعی ادامه خواهد یافت. چرا دیگر ما هر روز می خواهیم که فقط برای تأثیرگذاری بر آینده (مدرسه ، تغذیه سالم ، جاه طلبی در محل کار و غیره) تأثیر بگذاریم؟
نه ، همانطور که در بالا توضیح دادم ، پذیرش واقعیت شماره 8 به من کمک می کند تا خطر خود را به حداقل برسانم. بیایید تصور کنیم آینده در طرف مقابل یک دره قرار دارد. دو پل از این دره عبور می کنند. یک پل پایدار است ، نرده ها بدون زنگ زدگی است و تکنسین ها دیروز آمار را بررسی کردند. یک پل دوم نامطبوع به نظر می رسد و همچنین می تواند یک فیلم در یک فیلم ایندیانا جونز باشد. مزیت این پل: آن را بر روی قسمت باریک دره ساخته شده است. عبور از آن فقط نیمی از پل دیگر طول می کشد.
ما برای صرفه جویی در دو دقیقه از پل دوم نمی گیریم ، درست است؟با توجه به عوامل خطر ، ما از پل ظاهراً ایمن انتخاب می کنیم ، حتی اگر نتوانیم این احتمال را رد کنیم که پل دوم نیز ما را با خیال راحت به طرف دیگر برساند. این یک ملاحظات تکاملی ساده اما اساسی است که معمولاً به فکر ما سخت می شود. با این وجود ، هنگام سرمایه گذاری در سهام ، ما بارها به روایاتی می پردازیم که عدم قطعیت ها را به طور کامل نادیده می گیرند.
ما در اینجا در مورد عدم قطعیت های واقعی صحبت می کنیم ، نه اطمینان از این امر. این بدان معناست که من سعی می کنم تا حد ممکن عدم قطعیت را از تصمیمات سرمایه گذاری خود محروم کنم و به حداقل مطلق اعتماد به نفس متکی باشم. بنابراین ، روایات زیر برای من وجود ندارد زیرا آنها یا نامشخص هستند یا فقط ظاهراً مطمئن هستند:
- "این بار ، همه چیز متفاوت است."
- "مقایسه با حباب های دیگر مناسب نیست."
- "من ترجیح می دهم قبل از سرمایه گذاری منتظر پایین باشم."
- "من فکر نمی کنم ما برای 10 ، 15 سال آینده دوباره اوج های قدیمی قدیمی را ببینیم."
- "نرخ پایین بازارهای سهام را بالا نگه می دارد."
- "بدهی ها مشکلی ندارند."
همه این ملاحظات رویکرد سرمایه گذاری من را به یک اطمینان کاهش می دهد. و این پیوند بین تجارت یک شرکت و قیمت سهم است.
واقعیت #10: درک واقعیت های شماره 1 به شماره 9 ما را در مسیر درست سوق می دهد
ما می بینیم که پذیرش هر واقعیت عواقب ملموس برای سرمایه گذاری در سهام دارد. بنابراین ، من می خواهم پیامدهای اصلی را تشکیل دهم که پایه و اساس تصمیمات سرمایه گذاری من را تشکیل می دهد: